ترنمترنم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

ماه من ترنم

به بهانه نه ماهگی

  هر روزی که میگذره درکت از مسائل اطرافت بیشتر و بیشتر میشه و من نسبت به تربیت تو حساس تر میشم راستش رو بخوای تا الان فقط محبت بود و نوازش اما تازگی احساس میکنم باید گاهی کمی جدیت هم به خرج بدم. میدونی از خدا میخوام که تو نازنینم به بهترین شکل تربیت بشی و شکل بگیری و میترسم از اینکه  به خاطر کوتاهی من جز این بشه. گاهی ازت میخوام کاری رو انجام ندی اما نق میزنی و بهم نگاه میکنی که چرا نه؟  و بازهم به کارت ادامه میدی این منو خیلی میترسونه، بابایی میگه من خیلی سخت میگیرم و اینکه تو هنوز خیلی کوچولویی و نباید بهت سخت گرفت.نمیدونم شاید واقعا حق با بابایی باشه.باید بیشتر کتابای تربیتی و روانشناسی کودک بخونم.و بیشتر مواظ...
18 شهريور 1392

روزئولا و یک هفته ی سخت

چهارشنبه بعد از ظهر بود که احساس کردم بدنت کمي داغ تر از معمول هر کاري کردم اجازه ندادي برات درجه بذارم و البته چون خيلي خفيف بود به حساب تب دندون گذاشتم. پنچ شنبه صبح وقتي از خواب بيدار شدي تبت خيلي بالا رفته بود وقتي دماسنچ گذاشتم 38.4 بود مخم سوت کشيد حتي بعد از واکسن هم اينقد داغ نميشدي . سرت خيلي داغ بود همينطور دهنت وقتي طبق معمول صورتم رو بوس ميکردي(بوس که چه عرض کنم به گاز بيشتر شبيه). سریع حاضر شدیم و رفتيم دکتر وقتی معاینه کرد گفت که گلوت متورم و دنبال دونه های قرمز رو پوستت گشت که نداشتی.برای همین فقط برات استامینوفن و شربت آموکسی سیلین نوشت.اون شب و دو شب بعدش تبت بالا بود حدود 38.4 تا 38.7 حتی با استامینوفن هم خیلی پایین نمی او...
14 شهريور 1392

6 ماهگی مبارک گلم

  مبارک باشه عزیزکم هزار ماشاالله  ماهه شدی از این به بعد میتونی کلی خوراکیای تازه بخوری از این بابت خیلی خوشحالم.قرار بود برات جشن ٦ ماهگی مفصل بگیریم اما نشد آخه من و بابایی مسمومیت ویروسی گرفتیم و بدجوری بی حال و حوصله بودیم این شد که به یه جشن کوشولو  قناعت کردیم. باید ما رو ببخشی انشاالله واسه تولدت جبران کنیم. دلت میخواست دستت رو از دست بابایی بیرون بیاری و به کیک حمله کنی دستمو ول کن بابایی موفق شدی  ناخنک بزنی به به چه خوش مزست آب دهنم راه افتاد بابایی بذار یه حمله دیگه بکنم این هم عاقبتش:دستت رو زدی تو کیک و خوردی و بعدش کشیدی رو می...
15 خرداد 1392
1